جدول جو
جدول جو

معنی دم کانی - جستجوی لغت در جدول جو

دم کانی
برنجی که بدون آبکش و به صورت کته طبخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(زَلَ نی ی)
جماهر بن محمد بن احمد بن حمزه... الدمشقی که از هشام بن همار و غیره روایت دارد و ابوبکر المقری از وی روایت کند. (از معجم الانساب ج 1 ص 507)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 750 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
در تداول عامه، آمریکایی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ)
فاخته یا فاطمه، دختر ابوطالب بن عبدالمطلب، دخترعموی رسول اکرم و خواهر علی بن ابی طالب (ع) و از زنان مشهور صحابی بود و در بعضی از روایات آمده که رسول اکرم وی را بزنی گرفت و نادیده طلاق گفت و نیز گفته اند رسول اکرم در شب معراج در خانه ام هانی بود و بیت زیر از نظامی ناظر به همین مطلب است:
شبی رخ تافته زین دیر فانی
بخلوت در سرای ام هانی.
و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 257 و قاموس الاعلام ترکی و مجمل التواریخ و القصص ص 240 شود، برای ابهام آید: اما یعذبهم و اما یتوب علیهم (قرآن 106/9) ، [یا آنان را عذاب کند و یا بدیشان برگردد] . (از منتهی الارب)، برای تخییر: اما ان تلقی و اما ان نکون اول من القی (قرآن 65/20) ، [یا اینکه عصا را بیندازی و یا ما نخستین کسی باشیم که انداخت] . (از منتهی الارب). بکار بردن عدد و خاصیتهای او اندر بیرون آوردن چیزها اما به جمله کردن واما به پراکندن. (التفهیم). هرگاه که بسوزد [مجرای قضیب] شیر زنان و روغن گل درچکانند اما شربت اسپغول دهند با روغن گل و شیر خر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
حالی ار دارد [کاغذ] به تایی چند یا بد یا سره
دستگیر آید مرا، اما عطا اما به وام.
انوری.
، برای اباحت: تعلم اما فقهاً و اما نحواً، [بیاموز یا فقه یا نحو را] . (از منتهی الارب)، برای تفصیل: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (قرآن 3/76) ، [ما راه را به انسان نمودیم یا سپاس گزارد یا ناسپاس باشد] . (از منتهی الارب). الجاهل اما مفرطٌ و اما مفرّطٌ، (نادان یا افراطکند یا تفریط). و از آن برخی عیدهاست که اندر آن شادی کنند و زینت پیدا آرند و گوناگون رسمها بنمایند، اما از پدران یافته و از دین یا از کیش برگرفته. (التفهیم). آنرا که همه تن و همه رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون فزونی همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند یا رگی را بشکافد یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و خون بواسیر و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). المعمی، این صنعت چنان باشد که شاعر نام معشوق بیارد اما بتصحیف، اما بقلب، اما بحساب، اما به تشبیه، اما بوجهی دیگر. (حدائق السحر وطواط)، بمعنی مطلق ’یا’ در این عبارت از اسکندرنامه: شاه اسکندر خود این همه دانست مقصود آن بود که بداند که این رسول هیچ داند، اما نه. (اسکندرنامۀ خطی متعلق به سعید نفیسی)، برای شرط و جزاء و آن مرکب است از ان شرطیه و ماء زائده: اما تأتنی اکرمک، اگر نزد من بیایی ترا گرامی میدارم. (از منتهی الارب). و رجوع به غیاث اللغات و آنندراج و منتهی الارب واقرب الموارد و مغنی اللبیب شود
نام چند تن از زنان صحابی و محدث است. رجوع به ام هانی (فاخته) و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 256 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی. از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است. از اشعار اوست:
خال بکنج لب یکی طرۀ مشک فام دو
وای بحال مرغ دل دانه یکی ّ و دام دو
محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان
از چه کنم مجابشان پخته یکی ّ و خام دو.
(از ریحانه الادب ج 6 ص 256).
و رجوع به همین کتاب و الذریعه قسم اول ازجزء تاسع و فرهنگ سخنوران شود، برای تفصیل مجمل: اما السفینه فکانت لمساکین... و اما الغلام... (قرآن 18 79/ و 80) ، (اما کشتی، ازآن مسکینانی بود... و اما جوان...). (از منتهی الارب)، برای تأکید: اما زید فذاهب، عزم زید جزم است (برای رفتن) . (از منتهی الارب)، بمعنی لیکن. (غیاث اللغات). نویسندگان و گویندگان زبان فارسی از دیرباز در معنی استدراک استعمال کرده اند امروزه نیز در تداول فارسی زبانان در همان معنی بکار میرود، چنانکه گویند: خدا از حق اﷲ میگذرد اما از حق الناس نمیگذرد. خدا دیرگیر است، اما سختگیر است. لیکن. لکن. ولیکن. لیک. ولیک. ولی. پن: اما نکاح کردن بر رویهاست. (ترجمه تفسیر طبری). و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوییم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان). بزرگ مهتری است این احمد، اما آنرا آمده است تا انتقام کشد. (تاریخ بیهقی). گفتند فرمانبرداریم به هرچه فرماید اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی). ولی موافقت می باید درمیان هر دو برادر... تا در جهان آنچه بکار آید ما را گردد، اما شرط آن است که از زرادخانه پنج هزار اشتربار سلاح... نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تأدیب نفرمودندی از جهت حق خدمت، اما او را به زندان فرستادندی تاچون کسی شفاعت کردی عفو فرمودندی. (نوروزنامه). امادر صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم. (کلیله و دمنه). اما چون سوگند در میان است از جامه خانه خاص برای تشریف و مباهات... برگیرم. (کلیله و دمنه). و هرکه علم بداند و بدان کار نکند بمنزلت کسی باشد که مخافت راهی را میشناسد اما ارتکاب کند. (کلیله و دمنه).
حاصل آن جاه ببین تا چه بود!
سود بد اما بزیان شد چه سود!
نظامی.
نشاید خون سعدی را بباطل ریختن اما
بیا سهل است اگر داری بخط خویش فرمانی.
سعدی.
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند... (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم بازی
تصویر دم بازی
تملق و چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمیکانی
تصویر چمیکانی
فلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم تجربگی ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
قلّة العمل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Underemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sous-emploi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sottoimpiego
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
การจ้างงานต่ำกว่าเกณฑ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subemprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Unterbeschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
niedostateczne zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неполная занятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неповна зайнятість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
نیم روزگاری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
অপূর্ণ চাকরি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ajira isiyotosheleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subempleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
yetersiz istihdam
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
不完全雇用
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
就业不足
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
תַּת-תַּעֲסוּקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
불완전 고용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
kekurangan kerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
अधूरी रोजगार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ondertewerkstelling
دیکشنری فارسی به هلندی